مجله ۹۶۹، وبلاگ اختصاصی خودرو

مجله ۹۶۹، وبلاگ اختصاصی خودرو

ماشین خوب، ماشین بد

تعریف شما از ماشین خوب و ماشین بد چیست؟ کمی با خود فکر کنید و سپس ادامه مطلب را دنبال کنید.

میتوانید معیارهای خودتان را طبقه بندی و اولویت بندی کنید؟ میتوانید بیان کنید که این معیارها بر چه اساسی شکل گرفته اند؟ بنده با چندسال تجربه ارتباط و تعامل با جوامع اهل مبحث خودرو و تولید محتوا در این زمینه، حدس میزنم که اغلب معیارهای شما سلیقه ای هستند. به عنوان مثال، تعریف شما از یک ماشین زیبا چیست؟ احتمالا پاسخی جز چیزی شبیه به این ندارید: ماشینی که خوشگل باشد. میبینید؟ دلیلی برایش ندارید و صرفا احساس و سلیقه شما آنرا تشخیص میدهد. اگر صرفا بحث خودمان باشد، اشکالی ندارد که هیچ معیار و مبنایی برای قضاوت جز سلیقه و احساس نداریم، اما اگر بخواهیم اظهار نظر کنیم یا فعالیتی در این زمینه انجام دهیم، ضرورت داشتن معیار و مبنای علمی برای تعاریف ما از پدیده های مختلف بسیار زیاد است. در این مقاله، میخواهیم ببینیم تعریف درست ماشین خوب و ماشین بد دقیقا چیست و علت آن چیست.

اگر سلیقه و احساس آن چیزی بودند که روند طراحی و پروژه ها را هدایت میکند، چگونه برخی از خودروسازان موفق شده اند مدلهایی بسازند که اکثر مردم از آنها خوششان بیاید ؟ مگر میشود سلیقه اکثر جامعه را موقع طراحی تشخیص داد؟ مطلقا نه، بلکه آنها در طراحی خود از الگو و اصولی پیروی میکنند که سلیقه انسان نیز معمولا مطابق آنها عمل میکند. اما مثل هر برنامه و پروژه ای، اصول و الگوها کافی نیستند و زیربنای بکارگیری این اصول، هدف نهایی است. پس درست ترین تعریف از یک ماشین خوب، ماشینی است که اهداف پروژه اش را عملی کرده باشد، نه خودرویی که شما از آن خوشتان می آید! سلیقه من و شما یک چیز شخصی است اما خوب بودن و بد بودن یک ماشین، واقعیت ثابتی است که حتی اگر با سلیقه ما تطابق ندارد باید آنرا بشناسیم و درک کنیم. اهداف یک پروژه خودرویی(فرقی ندارد، محصول  طراحی  موتور  شاسی و ...) را میتوان از روی کلاس بندی، تیراژ تولید برنامه ریزی شده و خلاصه شرایط پروژه تشخیص داد و برای تعیین اینکه این پروژه خوب یا بد است، لازم است پس از شناسایی اهداف آن نسبت به داشتن سررشته و آگاهی در همان اصول و الگوهای اساسی و علمی اقدام کرد و به تبحر کافی رسید تا نظرات و ایده های ما، از سطح و واقع نگری بالاتری برخوردار باشد.

بنابراین خودروها بر اساس اهدافشان قضاوت میشوند و موفقیت آنها بر همین اساس ارزیابی میشود، این همان شیوه ای است که خودروسازان واقعی در پیش میگیرند و سلیقه عمومی حتی جزو درجات بعدی معیارها سنجش یک خودرو نیست. نکته دیگری که لازم است اشاره کنیم، موضوع نسبی بودن مسائل درباره خودروهای مختلف است، به عنوان مثال، شما نمیتوانید به یک خودروی اسپرت بخاطر داشتن ظرفیت فقط دو سرنشین یا فضای بار ناکافی بگویید یک ماشین بد چون اینها اصلا جزو معیارها و اهداف یک خودروی اسپرت نیستند، یا مثلا نمیتوانید به یک خودروی سدان خانوادگی بخاطر اینکه نمیتواند 350کیلومتر برساعت برود انتقاد کنید چون این ویژگی حتی ذره ای در یک خودروی سدان اهمیت ندارد. خودروهای خاصی ساخته میشوند که ویژگی های علاوه بر ویژگی های ضروری نیز دارند اما در مقایسه، همیشه معیارها و اهداف اصلی پروژه باید مدنظر باشد نه حواشی، و ویژگی های اضافه فقط زمانی ارزشمند تلقی میشوند که به ویژگی های ضروری لطمه ای وارد نشده باشد که معمولا چنین نیست. شما در وهله اول باید بدانید هر کلاس از خودرو چه اهداف کلی را دنبال میکند و در وهله دوم، اهداف اختصاصی آن ماشین را بشناسید و سپس ببینید به این اهداف رسیده یا نه.

برخی از مسائل نیز تخصصی هستند، مثل طراحی بدنه، موتور و ... که هر کسی صلاحیت اظهار نظر درباره آنهارا ندارد. برای کسب اعتبار نظرات، لازم است بی بروبرگرد دانش و تجربه لازم را کسب کرده باشید. بسیاری از مقایسه ها و بررسی های خودرویی در یوتیوب و سایر پلتفرم ها، بخاطر رعایت نکردن همین اصول ظاهرا ساده و بدیهی، محتوایی فوق العاده زرد و غیرعلمی تولید میکنند که میتواند باعث گمراهی مخاطب شود. در حالیکه آگاهی عمومی و شناخت دقیق و درک درست از مسائل خودرویی، میتواند عاملی بازدارنده برای ابتذال صنعت خودرو باشد که نشانه های آنرا در سالهای اخیر با مدهای بی معنا شاهد هستیم. دانستن درباره خودرو بیشتر از آنچه تصور میکنید در زندگی شما اثر مثبت دارد، بسیاری مواقع از هزینه های اضافه و یا انتخاب های اشتباه جلوگیری میکنید و رانندگی، این عادت صد ساله ثمربخش، برای شما بامعناتر و لذت بخش تر خواهد شد.

امیدوارم ذهنیت جدیدی از تعریف ماشین خوب و بد برای شما ایجاد کرده باشم و زینپس بتوانید قضاوت ها و نظراتی علمی و دقیق تر درباره خودروهای مختلف داشته باشید و از این مهارت در فعالیت ها و زندگی خودتون بهره ببرید.

منتظر خواندن نظرات شما هستم.

تصور ما از خودروی کم مصرف چقدر درست است؟

در قرن 21 که موضوع محیط زیست و مصرف انرژی در مرکز توجه جوامع و صنایع جهان قرار گرفته، در بحث خودرو عموما مقوله خودروهای کم مصرف و اقتصادی مطرح است و همه ما تقریبا تصور یکسانی از چنین خودروهایی داریم، خودرویی کوچک با موتور کوچک و حداقل میانگین مصرف سوخت در هر صد کیلومتر و کمترین انتشار گازهای آلاینده. در این مقاله ما روی مفهوم عمومی خودروی کم مصرف متمرکز هستیم و مسائل دیگر از جمله میزان انتشار گازهای گلخانه ای بعدا در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت زیرا بحث مفصل و مخصوص خودشان را دارند. در ادامه با رویکرد مقایسه ای میخواهیم ثابت کنیم تصور عمومی از یک خودروی کم مصرف چقدر صحت دارد و آیا خودروسازان راه درستی را میروند؟

برای جذابیت بیشتر بحث، من دو خودرو به سلیقه خودم انتخاب کردم که هر دو از دل یک فرهنگ صنعتی بیرون آمده اند. خودروی فیات پاندا، قرار است در این مقاله خودروی اقتصادی مورد بحث ما باشد و فراری دودیچی چیلیندری(تلفظ ایتالیایی به معنی 12سیلندر)، آدم بده داستان است که بنزین ها را میخورد و زمین را نابود میکند!

علت انتخاب هایم را شرح میدهم: در مورد فیات پاندا، خودروی بسیار محبوبی در بازار جهانی به شمار میرود که در کنار مزایای اقتصادی خودرویی کاربردی و بسیار کم مصرف است. از طرفی فراری دودیچی، به موتور معروف V12 فراری مجهز است که به مصرف سوخت بالای خود شهرت دارد و خود ماشین، یک ماشین سوپرجیتی غیرکاربردی و لوکس است. هر دو ایتالیایی هستند و میدانیم دو کمپانی هموطن هر چقدر هم که سیاست ها و خط مشی های متفاوتی را دنبال کنند، در نهایت ریشه فکری یکسانی دارند و میتوان آنهارا مقایسه کرد. مقدمه گفتن کافی است و باید به سراغ بحث اصلی برویم که لازم است پیش از آغاز آن، نگاهی به جدول بیندازید و یک مقایسه برای خود داشته باشید. برداشت شما از این جدول چیست؟

این اعداد، بر اساس مشخصات اعلامی کارخانه است و در مورد مصرف سوخت در واقع نتایج تقریبی به دست آمده بر اساس تست WLTP اروپا است که از سال 2017 جایگزین تست NEDC شده است، نمیخواهم وارد جزئیات این دو تست استاندارد بشوم و به طور خلاصه باید بگویم که WLTP کمی واقع گرایانه تر طراحی و تدوین شده است. ما هم چند ضرب و تقسیم ساده انجام داده ایم.

همانطور که مشاهده میکنید، حجم موتور فراری تقریبا پنج برابر فیات است و به ازای هر صد کیلومتر پیمایش جاده، حدود سه برابر سوخت بیشتری نسبت به فیات مصرف میکند، این در حالی است که سه برابر پاندا سیلندر دارد و به ازای هر لیتر حجم موتور، 44.4 اسب بخار قدرت بیشتری تولید میکند. هر دو موتور در نوع خود بهترین هستند، موتور فیات به عنوان یک موتور کم مصرف از راندمان مطلوبی برخوردار است اما نکته اعجاب انگیز در ردیف آخر مقایسه خودش را نشان میدهد که فراری نیز به عنوان یک موتور فوق العاده پیشرفته پرفورمنس تنفس طبیعی، فوق العاده کم مصرف است و برای تولید هر اسب بخار، حتی از فیات پاندا هم بنزین کمتری مصرف میکند! یعنی درواقع اگر موتور فراری و فیات ابعاد یکسانی داشتند، میتوانستیم بگوییم که یک موتور پرفورمنس از یک موتور اقتصادی، اقتصادی تر عمل میکند!!!

پس موضوع، صرفا مقدار مصرف سوخت خودرو نیست، بلکه مسئله مهم این است که این سوخت درحال سوختن، چقدر از انرژی اش به کار مفید تبدیل میشود و چقدر آن هدر میرود. این تصور که موتور هرچه کوچکتر و ضعیف تر، کم مصرف تر و بهینه تر در واقع متعلق به زمانی است که یک مکانیک در گاراژ خانه اش موتور میساخت، نه زمانی که بهترین مهندس های جهان با پیشرفته ترین ابزارها در کارخانه موتور میسازند! اگر این مقایسه را بین هر زوج خودروی کم مصرف و پرفورمنس دیگر انجام دهید خواهید دید که خودروهایی با موتورهای پرفورمنس، به نسبت کار مفید و قابلیت هایی که دارند، بسیار کم مصرف تر هستند و اگر حجم و ابعاد موتورها یکسان باشد، به نسبت کارایی شان، هزینه طراحی و تولیدشان چندان بالاتر نیست.

موضوع قرار است جالب تر هم بشود، وقتی بشنوید که در دنیای واقعی که شرایط استاندارد و آزمایشگاهی حکمفرما نیست هم، موتورهای پرفورمنس با اختلاف بیشتری برتری خودشان را از لحاظ مصرف سوخت نشان میدهند. با بررسی منحنی مشخصه یک موتور پرفورمنس و یک موتور مثلا کم مصرف، پی خواهید برد که پیک کمترین مصرف سوخت در موتورهای کم مصرف، بازه خاصی از محدوده دور موتور را شامل میشود و شیب نمودار آن بسیار زیاد است که یعنی آن عددهای دوست داشتنی داخل کاتالوگ، همه دروغ هستند زیرا شما هرگز نمیتوانید تمام طول مسیر خود در رانندگی، دور موتور را در آن محدوده ثابت نگه دارید، درحالی که درموتورهای پرفورمنس، منحنی مصرف سوخت شیب ملایمی داشته و در تمام بازه دور موتور، تقریبا مقدار یکسانی دارد و ثابت شده موتورهای پرفرومنس در دنیای واقعی، پیمایش بیشتری از همتایان کم مصرف خود دارند. حتما تعجب میکنید و مخالف هستید اما باید بگویم این چیزی از صحت این موضوع کم نمیکند که یک موتور هر چقدر بهتر و دقیق تر با محوریت پرفورمنس طراحی شود، خود به خود در مصرف سوخت و سایر پارامترهای مهم کاربردی بهبود خواهد یافت. تازه هنوز تمام نشده است! در علم طراحی موتور یک اصل ساده وجود دارد که با افزایش حجم موتور و تعداد سیلندر میتوان به گشتاور و راندمان حجمی های بالاتر دست یافت که بطور غیر مستقیم، میتواند بر مصرف سوخت تاثیر مثبت گذاشته و عملا موتورهای پر حجم تر، نسبتا مصرف سوخت بهینه تری از موتورهای کم حجم دارند! یعنی ببینید این تصور که خودروی کوچک با موتور کوچک کم مصرف و دوست دار محیط زیست است چقدر اشتباه و دور از واقعیت است. ما را با عددهای داخل کاتالوگ گول زده اند. خودروهای کوچک، تولیدشان ارزان و تیراژشان بالا و کاربرد و لذتشان ناچیز است، به نفع سازنده و بی نفع برای مصرف کننده، این است که با اعداد و شعار آنهارا میفروشند زیرا اغلب مردم، هیچ چیز از ماشین نمیدانند، درحالی که فکر میکنند میدانند. به خاطر داشته باشید که احتمال اینکه فراری دودیچی دوست دار محیط زیست و یک خودروی کم مصرف واقعی باشد، خیلی بیشتر از این است که فیات پاندا چنین ماشینی باشد، چون فراری(یا هر خودروی پرفرومنس دیگری) برای هر لیتر بنزین که میسوزاند، ارزش بیشتری قائل است!

در ادامه یک مقایسه مختصر از مفهوم سوخت اقتصادی و کارایی سوخت نیز آمده که تفاوت های اصلی آنهارا به خوبی نشان میدهد.

امیدوارم حق مطلب را به خوبی ادا کرده باشم و ذهنیت جدیدی در خصوص پدیده مصرف سوخت و خودروی کم مصرف کسب کرده باشید. منتظر شنیدن نظراتتون هستم و اگر سوال و ابهامی وجود دارد، ما پاسخگوی شما هستیم.

بررسی ارگونومی رابط کاربری خودروهای مدرن

در ابتدا لازم است اشاره کنیم که اصلا چرا به فکر نوشتن چنین مطلبی افتادم و چه ضرورتی وجود داشت. واقعیت این است که من اغلب نمایشگاه های خودرو که برگزار میشود و امکانش برایم وجود دارد را می روم و در دوره های اخیر موضوعی آزاردهنده را تجربه میکنم که ایده نوشتن این مطالب را به من داد.

موضوع این است که هرچه جلوتر می رویم در طراحی کابین و نمای داشبورد خودروهای جدیدتر، هربار بیشتر احساس بی سلیقگی می شود. معمولا به محض نشستن داخل یک خودروی جدید اول نور شدید مانیتور صفحه کیلومتر و سپس مانیتور بزرگ وسط داشبورد توی چشمتان می زند، سپس بیشتر دقت میکنید و متوجه میشوید که تقریبا هیچ دکمه ای در کار نیست و رابط کاربری خودرو تقریبا به طور کامل لمسی طراحی شده است! این یک تب مدرنیته آشکار در خودروهای جدید است که به نظر من مشکلات بسیار زیادی دارد. من آدم ضد تکنولوژی نیستم و اتفاقا از آن استقبال می کنم، منتها به شرطی که واقعا کاربرد و فایده ای داشته باشد. مثلا در خصوص تلفن های همراه چقدر عالی است که لمسی هستند و از بسیاری لحاظ مزایای مهمی دارند و هرچند کاملا بی نقص نیستند، اما ایده کارآمدی هستند. حالا آیا صفحات LED و  مانیتورها در وسایل ارتباطی کارآمد ظاهر شدند، به این معنی است که هرجای دیگری هم جایگزین خوبی برای دکمه ها هستند؟ من فکر میکنم که نه، مطلقا نه.

حال موضوع را شناخته ایم و میدانیم راجع به چه چیزی قرار است صحبت کنیم. واقعیت این است که صنعت خودرو مدتی است که دچار توهم پیشرفت است اما در واقع دارد با شتاب زیادی از رسالت و اهداف و مسیر پیشرفت خودش فاصله میگیرد. موضوعات زیادی مصداق این واقعیت هستند که در این مطلب روی استفاده از مانیتور و دکمه های لمسی در رابط کاربری خودرو تمرکز کرده ایم. در نگاه اول ممکن است بسیار آینده نگرانه و مدرن به نظر برسد و بگویید وای چه جالب! این خودرو هیچ دکمه ای ندارد و کاملا به روز و مدرن ساخته شده است. اما به دلایلی که در ادامه شرح خواهیم داد پی خواهید برد که چنین خودروهایی اتفاقا احمقانه ساخته شده اند، نه آینده نگرانه، و چه قدر باعث تاسف است که این ایده احمقانه توسط خودروسازی اولین بار توسعه یافت و مورد استفاده فراگیر قرار گرفت که همه دوستش دارند و همزاد صنعت خودرو است : مرسدس بنز! کاش میشد اسم یک برند بی سروپای چینی یا یک برند سودجوی بی ریشه مثل تسلا را به عنوان محل تولد و رشد این ایده احمقانه نام ببرم ولی متاسفانه اینجا هم مثل اغلب فناوری ها در خودرو نام مرسدس اول است، البته این بار برخلاف همیشه ایده آنها کاملا به دردنخور و سطحی نگرانه بوده است. به این بهانه تاریخچه این ایده را بطور خلاصه مرور میکنیم. کلاس اس اولین ماشینی بود که به امکانات متعدد لمسی مجهز بود که به تقلید از آن در سایر خودروها نیز به مرور فراگیر شد. البته تا آن زمان ایده جالبی بود و کار کردن با یکسری ابزارها مثل GPS خیلی راحت تر شده بود اما چیزی که به مرور مشکل ساز بود، افراط در استفاده از امکانات لمسی بود که در طرح Hyperscreen مرسدس به اوج خود رسید. تقریبا هیچ کلیدی درکار نیست. اصلا انکار نمیکنم که چه نبوغ و تکنولوژی شگفت انگیزی در این پروژه بوده ولی اینهمه نبوغ شاید بهتر بود روی چیزهای با ارزش تری بکار گرفته شود، چون هایپراسکرین با آنهمه هزینه و تکنولوژی عملا هیچ فایده ای ندارد، فقط یک اسباب بازی پیشرفته است که داخل ماشین بکار رفته، چیزی که فکر نکنم کسی برای بازی کردن آنرا بخرد! شاید خواننده گرامی یک عاشق و شیفته مرسدس باشد و این حرف ها به مزاجش خوش نیاید و باید بگویم که من هم شیفته مرسدس هستم و این دلیل نمیشود که انکار کنیم مرسدس فراموش کرده کیست و در چه راهی باید قدم بردارد. به دنبال مرسدس، تقریبا همه به همین بی راهه رفته اند و اوضاع در مورد خودروهای برقی بازار به مراتب افتضاح تر است، سازندگان این ماشینها اوج افراط در توهم آینده نگری هستند و با این شعار حاضرند خود راننده را هم از داخل ماشین کم کنند تا ماشین برد مسافت نزدیک تری به ماشینهای واقعی داشته باشند و از حذف هر چیز زینتی فیزیکی و جایگزین کردن آن با LED کاملا استقبال میکنند. در نتیجه شاهد افت شدید تنوع طراحی و زیبایی کابین در خودروهای مدرن هستیم. و نه تنها زیبا نیستند، بلکه کاربردی هم نیستند! صنعت خودرو از کی تاحالا به ایده های بی فایده تن میدهد؟!

  • کلیدهای فیزیکی را به خاطر بیاورید، برای استفاده از آنها هیچ تمرکز و فکری لازم نداشتید و بدون نیاز به برداشتن نگاه و تمرکز خود از جاده و رانندگی، بطور ذهنی خیلی سریع موقعیت آنرا تشخیص میدادید و با فشردن یا چرخاندن آن عمل مورد نظر را انجام میدادید و از صدا و احساس آن زیر انگشت خود پی میبردید که کار انجام شده است،تمام اینها در کسری از ثانیه و بدون خرج هیچ دقت و توجه خاصی رخ میداد.

  • حالا مانیتورها و کنترل های لمسی، شما مجبور هستید که تمام توجه خودرو از رانندگی بردارید و به مانیتور یا صفحه کلید لمسی دقت کنید که جای درستی را لمس میکنید چون چیزی وجود ندارد که بخواهید با حس لامسه آنرا شناسایی کنید. وای به حال اینکه آن مانیتور هایپراسکرین مرسدس نباشد و یک مانیتور ساده باشد، احتمالا مجبورید دو بار کلید مد نظر را فشار دهید تا کاری که میخواستید انجام شود تا شما بیایید مثلا تنظیمات رانندگی را تغییر دهید احتمالا دیگر رانندگی درکار نباشد. حالا فرض کنید در اثر ضربه یا هر چیزی، روزی مانیتور یا صفحه کلید لمسی شما بسوزد، احتمالا ساده ترین امکانات ماشین لوکستان را در اختیار ندارید درحالی که کلیدهای فیزیکی ماشینهای قدیمی حتی بعد 50 سال هنوز عین روز اول بدون نیاز به تعمیر به درستی کار میکنند!

پس تا اینجا ببینید از لحاظ زیبایی و ارگونومی، کلیدهای مدرن لمسی چقدر گام روبه عقبی بوده اند. اما ماجرا تمام نشده، چون لازم است که اشاره کنیم  به اینکه کلیدهای فیزیکی و نشانگرهای آنالوگ هیچ اثرات جانبی بر روی سلامتی شما در درازمدت نداشتند، درحالی که نور و اشعه مانیتورهای مدرن امروزی، همانند موبایل و سایر وسایل دیجیتال شما، در بلند مدت برای چشمان شما مشکل ساز خواهند بود. این موضوع آزمایش و تایید شده است. افرادی که خودروهایی با کابین های ساده قدیمی با نورپردازی مناسب را میرانند، در رانندگی طولانی خصوصا در شب بسیار خستگی کمتری نسبت به راننده ای که یک خودروی مدرن با مانیتور و نشانگرهای LED را میرانند در چشمان خود احساس میکنند و کاهش دقت و دید کمتری را تجربه میکنند.

پس کنترل ها و نمایشگرهای LED و لمسی، نه باعث زیبایی هستند، نه ارگونومیک هستند و نه بی ضرر! هماطور که میبینید این تکنولوژی به ظاهر مدرن و آینده نگرانه، فقط یک گام رو به عقب است که هیچ حسن و دلیل منطقی در بکارگیری آن وجود ندارد. البته همانطور که گفتیم، شاید استفاده محدود و به جا از آن گاهی بدک نباشد اما این افراط کنونی واقعا هیچ دلیلی جز توهم پیشرفت در پیروی کورکورانه از ترند و مدرنیته ندارد. خودروسازان هوشیار این ایده را اصلاح خواهند کرد چون یک خودروساز هوشیار، چیزی که فایده ای برای مصرف کننده نداشته باشد را تحمیل نمیکند.

پس کلیدهای فیزیکی و نشانگرهای آنالوگ، هنوز جایگزین بهتری در خودرو ندارند. این فقط یک مورد کوچک از بسیار مواردی است که سالهای اخیر و در قالب مدرنیته و مد، در بطن صنعت خودرو رخنه کرده و آنرا به بیراهه ای کشانده که حدود صد سال از آن فاصله گرفته بود. در آینده به موارد دیگر خواهیم پرداخت و امیدواریم مطالب این مقاله برای شما جالب بوده باشد و دید تازه ای به مسئله ارگونومی در رابط کاربری خودرو پیدا کرده باشید.

اگر سوال یا ابهامی بود حتما بپرسید و نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.